۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » گفتار های حجت الاسلام ناصری
  • 18 آگوست 2016 - 16:48
  • 393 بازدید
اثر هدیه قرآن به حضرت سید الشهداء علیه السلام (۵۰)
اثر هدیه قرآن به حضرت سید الشهداء علیه السلام (۵۰)

اثر هدیه قرآن به حضرت سید الشهداء علیه السلام (۵۰)

کد مطلب  : ۵۰/ ۸۵/ ۹۵  آیة الله بهبهانی در مدرسه صدر نقل مى‌‌‌‌‌كردند: به همراه جمعى از طلاب شهر مقدس نجف با ماشین، راهی مکه مکرمه شدیم. یک طلبه عرب نیز در این سفر ما را همراهی کرد. در راه برای صرف ناهار توقف کردیم. برای ناهار، نان خشك و ماست چکیده داشتیم. به […]

کد مطلب  : ۵۰/ ۸۵/ ۹۵

 آیة الله بهبهانی در مدرسه صدر نقل مى‌‌‌‌‌كردند: به همراه جمعى از طلاب شهر مقدس نجف با ماشین، راهی مکه مکرمه شدیم. یک طلبه عرب نیز در این سفر ما را همراهی کرد. در راه برای صرف ناهار توقف کردیم. برای ناهار، نان خشك و ماست چکیده داشتیم. به آن طلبه عرب گفتیم: «بفرمایید ناهار». او گفت: «من چلومرغ می‌خواهم». به او گفتیم: «در این بیابان، چلومرغ کجا بود؟» شروع کردیم به خوردن ناهار که ناگهان دیدیم یک ماشین با شتاب به طرف ما می‌آید. دو نفر از ماشین، پياده شدند و زیر سایه درخت در کنار چشمه‌‌‌‌‌ نشستند. آن‌ها سفره غذا را آماده کردند و به آن طلبه عرب گفتند: «ناهار خورده‌اى؟» او گفت: «نه». آن‌ها آن طلبه را در جمع خود بردند و چلومرغ را جلوی او نهادند. آیة الله بهبهانى فرمودند: من جوان بودم. رفتم به آن طلبه عرب گفتم: «تو و ما طلبه هستیم. سرّ این اتفاق چیست؟» او گفت: «یک روز من در صحن اميرالمؤمنين علیه‌السلام بودم. يكى از اشراف‌‌‌‌‌زادگان نجف فوت كرد. يك نفر آمد و به من گفت: «قرآن بر سر مقبره او قرائت می‌کنی؟» گفتم:«بله». آن شخص گفت: «مادر میّت، انتظار دارد که زمان زیادی بر سر قبر او قرآن بخوانی». من گفتم: «قبول می‌کنم». آن‌ها مبلغی پول به من دادند و مادر آن میت به خاطر علاقه به فرزندش هر روز ظهر، برای من چلومرغ می‌فرستاد. يك روز خبر دادند كه آن مادر از دنیا رفت. من نارحت شدم؛ زیرا هم حقوقم و هم چلومرغ قطع شد. با خود گفتم: «آیا حضرت زهرا علیها‌السلام كمتر از اين زن است. قرآن را براى حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام فرزند حضرت زهرا علیها‌السلام  قرائت کن». یک روز از صبح تا ظهر یک ختم قرآن به نیت آقا اباعبدالله علیه‌السلام  قرائت کردم. از ظهر همان روز تا به حال، هر روز برای غذای ظهر، چلومرغ از راه بی‌گمان به من می‌رسد».

با این که در شهر نجف، فقر شدیدی دامن‌گیر همه شده بود. آن طلبه عرب، خطاب به آیة الله بهبهانی می‌گوید: «امروز می‌دانستم موقع ناهار برای من چلومرغ می‌رسد؛ لذا با شما ناهار نخوردم».

1 دیدگاه


Notice: Only variables should be assigned by reference in /edrive/www/wp-content/themes/Tasnim.3.5.1/comments.php on line 23
  1. خوب نبود قرآن رو با چلو مرغی که از غیب می رسد معامله کرده بوده

پاسخ دادن به محبوبی انصراف از پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*