۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • 30 سپتامبر 2016 - 12:15
  • 1026 بازدید
حبیب کربلا چگونه حبیب خدا شد(۲)  (خُلُق  ۳۹)
حبیب کربلا چگونه حبیب خدا شد(۲)  (خُلُق  ۳۹)

حبیب کربلا چگونه حبیب خدا شد(۲) (خُلُق ۳۹)

حواريون اهل بيت‌: حبيب محبوب (۲) بررسي زندگي نامه و فضائل جناب حبيب بن مظاهر سيد حبيب حسيني* yasarmad@gmail.com* اشاره در شماره پيشين، با مرور بر زندگي‌نامه سردار نامدار کربلا، حبيب بن مظاهر; برخي از سجاياي اخلاقي آن بزرگ‌مرد را بيان کرديم. در اين شماره نيز ديگر خصوصيت‌هاي اخلاقي آن بند? صالح را برشمرده، به […]

حواريون اهل بيت‌: حبيب محبوب (۲)

بررسي زندگي نامه و فضائل جناب حبيب بن مظاهر

سيد حبيب حسيني*
yasarmad@gmail.com*
اشاره
در شماره پيشين، با مرور بر زندگي‌نامه سردار نامدار کربلا، حبيب بن مظاهر; برخي از سجاياي اخلاقي آن بزرگ‌مرد را بيان کرديم. در اين شماره نيز ديگر خصوصيت‌هاي اخلاقي آن بند? صالح را برشمرده، به نقش آفريني‌هاي وي در واقعه کربلا مي‌پردازيم. به اين اميد که با معرفي يکي ديگر از الگوهاي بزرگ شيعي همه بتوانيم با الگوبرداري از اين واصلان به حريم يار، راه و رسم صحيح بندگي و سلوک را بيابيم؛ ان شاء الله.
مقدمه
دنيا، مدعيان محبت و عشق، بسيار به خود ديده است؛ عاشق‌نماياني که در واقع، گرفتار و عاشق خويش هستند، نه محبوب؛ لذا در تنگناها و بر سر دوراهي‌ها يا پس از رسيدن به خواسته‌هاي نفساني، عشق و معشوق را فراموش مي‌کنند؛ اما کم هستند «حبيب»‌هايي که اولاً معشوق حقيقي و لايق را يافته باشند و ثانياً جان و مال و همه چيزشان را فداي او کرده باشند. فرزند قبيله بني اسد، حبيب پسر مظاهر، اين‌گونه بود. محبت حبيب، عارفانه و از سر علم و معرفت بود و اطاعت و بندگي را هم به دنبال داشت؛ لذا در ارادت خود پايدار و صادق بود.
در نوشتار پيشين بيان کرديم که حبيب بن مظاهر، عالمي فقيه و عابدي شب‌زنده‌دار بود که هر شب، قرآن را ختم مي‌کرد؛ به سبب همين همراهي علم و عمل، از بصيرتي عميق برخوردار بود که باعث نشد در امتحانات سهمگين پس از رحلت رسول خدا۶ و واقعه صفين و نهروان و جمل، از صراط مستقيم دور شود. علاوه بر اين «حبيبِ» کربلا، سجاياي ديدني ديگري هم داشته که به توصيف آن‌ها مي‌پردازيم:
زهد و دوري از شيفتگي دنيا
قرآن کريم مي‌فرمايد:
تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين؛۱[آرى؛] اين سراى آخرت را [تنها] براى كسانى قرار مى‏دهيم كه اراد? برترى‏جويى در زمين و فساد را ندارند. و عاقبت نيك براى پرهيزکاران است.
هر گونه برتري‌طلبي و شيفتگي به دنيا، به ضلالت و گمراهي خواهد انجاميد. تنها کساني به سعادت اخروي موفق مي‌شوند که دنبال برتري‌طلبي در دنيا نباشند و فقط در پي بندگي، و اهل فروتني و خاکساري باشند. حبيب پسر مظاهر، چنين بود؛ نه عاشق حکومت ري بود و نه مشتاق سروري کردن و جمع ثروت؛ لذا هيچ روزنهاي براي شيطان و شيطانيان براي نفوذ در وجود خود نگذاشته بود. چنين بود که به خلاف بسياري، نه با عدالت ورزي‌هاي مولايش اميرالمؤمنين  ع مشکلي پيدا کرد. و نه يزيديان توانستند با پيشنهاد حکومت ري و ثروت و، او را از محبوبش، حسين  ع جدا کنند. درباره او چنين ذکر شده است:
او حلال و حرام الهي را رعايت مي‌کرد، زندگي پاک و ساده‌اي داشت، آن قدر به دنيا بي‌رغبت بود و زهد را سرمشق زندگي خود قرار داده بود که هر قدر به او پيشنهاد امان و پول فراوان دادند، نپذيرفت و گفت: «ما نزد رسول خدا۶ عذري نداريم که زنده باشيم و فرزند رسول خدا۶ را مظلومانه به قتل برسانند.»۲
دلسوزي و مهرباني
حبيب، اين پير عارف از افرادي نبود که فقط به فکر خويش هستند و سعادت يا شقاوت ديگران براي آن‌ها اهميتي نداشته باشد؛ بلکه دلسوز و نگران عاقبت بندگان خدا بود. او بسيار مي‌کوشيد تا مردم را از چنگ شيطان و جهالت و نفس‌پرستي نجات دهد و به رکاب امام رستگاران برساند؛ از اين رو در جاي جاي واقعه عاشورا از هر فرصتي براي نصيحت و موعظ? دشمنان بهره مي‌برد؛ چنانکه پيش از عاشورا به سراغ گروهي از قبيله بني اسد رفت که در نزديکي کربلا ساکن بودند، و کوشيد ايشان را به سپاه سيد الشهداء  ع وارد کند.۳ همچنين در عصر تاسوعا و صبح عاشورا براي کوفيان صحبت نمود و نصيحتشان کرد. حتي اگر پيکي از طرف دشمن مي‌آمد، از همين فرصت بهره مي‌برد و او را نصيحت مي‌کرد و… . ۴
غيرت ديني
يکي از خصوصيات بارز حبيب، غيرت شديد ديني است. از مجاهدت‌ها و تلاش‌هاي او در طول عمر براي دفاع از حريم دين و ولايت، مي‌توان به وجود غيرت ديني در شخصيت اين رادمرد بزرگ پي‌برد؛ چنانکه در نامه امام حسين  ع به حبيب، همين خصلت نيکوي وي ذکر شده و برجسته گرديده است؛ آنجا که فرمودند:
از حسين، پسر علي بن ابي‌طالب۸ به مرد فقيه، حبيب ابن مظاهر; اما بعد، اي حبيب! تو خويشاوندي ما را با رسول خدا۶ خوب مي‌داني و ما را بهتر از ديگران مي‌شناسي. تو انساني آزاده و غيرتمند هستي…۵
از باب تناسب حکم و موضوع، مي توان فهميد که منظور امام  ع غيرت ديني است. چرا که فضاي حاکم بر نامه طلب ياري نمودن از جناب حبيب و کشته شدن در راه ياري امام وقت است. اين فضايي که بر نامه حاکم است با غيرت ديني سازگار است نه با غيرت خانوادگي.
حبيب از آن دسته افرادي نيست که هم و غم او، شکم و خواب و خوراکش باشد و برايش مهم نباشد چه بر سر دين و اعتقادات مردم مي‌آيد؛ بلکه بزرگ‌ترين دغدغ? او، دين و حجت خدا بود که بايد از هر گزندي حفظ مي‌شد؛ حتي اگر لازم بود براي حفظ آن‌ها جان داد.
شجاعت و دليري
حبيب بن مظاهر، عالم بود؛ اما علمش راهزن وي نشد. عابد و عارف بود، اما باوراد بسنده نکرد؛ بلکه مانند مولا و مقتداي خويش، اميرالمؤمنين  ع، علم را با عبادت و آن‌دو را با شهامت و دليري آميخت و هر سه را با محبت و دلسوزي براي خلق خدا عجين کرد؛ لذا انساني کامل و الگويي براي مؤمنان شده بود. عارف شب بود و شير روز. ساليان درازي در رکاب امير سلحشوران جنگيده و طلاي آبديده شده بود؛ از اين رو شجاعتي مثال زدني داشت.
پيش‌تر اشاره شد که حبيب جزء «شرطة الخميس» يعني گروه ضربت و فدائيان حضرت اميرالمؤمنين  ع بود و به‌واسطه همين شجاعت، نقش برجستهاي در کربلا ايفا کرد. در روز عاشورا امام حسين  ع او را فرمانده سمت چپ لشکر خود قرار دادند.۶ در واقع، بازوي عملياتي آن حضرت بود. آن‌قدر بلند مرتبه بود که در جنگ‌هاي تن به تن، برخي از لشکريان دشمن، خواهان جنگيدن با او بودند، تا از اين راه براي خود شرافت و افتخاري کسب کنند؛ چرا که يکي از قواعد جنگ‌هاي عرب اين بود که بزرگان بايد با بزرگان مي‌جنگيدند و الا اگر با گمنامان مي‌جنگيدند و شکست مي‌خوردند، مايه ننگ و سرشکستگي ايشان مي‌شد.  ع
در شجاعت او همين بس که هر کس او را به جنگ مي‌طلبيد، به مبارزه با او مي‌رفت و از جنگيدن با هيچ‌کس ترس و واهمه نداشت.۸
کيفيت شهادت اين بزرگ‌مرد الهي نيز بيان‌گر رشادت و شجاعت بي‌مثال او است که در پايان همين نوشتار به آن خواهيم پرداخت.
مروري بر نقش‌آفريني‌هاي حبيب بن مظاهر; در واقعه عاشورا
به حق مي‌توان حبيب بن مظاهر را يکي از سردمداران و سران نهضت حسيني دانست. حبيب، از نخستين افرادي است که پس از اطلاع از حرکت امام حسين  ع از مدينه به مکه، با نوشتن نامه و دعوت امام به کوفه، بيعت و همراهي خود را اعلام کرد.۹
با ورود مسلم بن عقيل; به کوفه، حبيب بن مظاهر خود را وقف کمک رساني به او کرد. وي در خانه مختار و در حمايت از مسلم، در جمع کوفيان سخنراني نمود و همراه با رفيق شفيقش، مسلم بن عوسجه، براي جذب و همراه نمودن مردم کوفه و همراه کردن آنان با مسلم بن عقيل; بسيار کوشيد. پس از ورود عبيد الله -لعنه الله- به کوفه و بي‌وفايي کوفيان، افراد قبيل? حبيب و مسلم‌بن عوسجه، براي محافظت از جان آن‌ها از شر عبيد الله، آن‌دو را مخفي نمودند.
پس از آنکه جناب مسلم بن عقيل; به شهادت رسيد، حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه، درصدد جدايي از کوفيان بي‌وفا و رو نهادن به سيد و سالار خود، حضرت سيد الشهداء  ع بودند.
حضرت در نامه خود، چنين مرقوم فرموده بودند:
از حسين، پسر علي بن ابي‌طالب۸ به مرد فقيه، حبيب ابن مظاهر; ۱۰ اما بعد، اي حبيب! تو خويشاوندي ما را با رسول خدا خوب مي‌داني و ما را بهتر از ديگران مي‌شناسي. تو انساني آزاده و غيرتمندي؛ پس جان خود را از ما دريغ مکن که روز قيامت، رسول خدا۶ پاداش تو را خواهد داد.
وقتي نامه محبوب به دست حبيب
رسيد، اشک چشمانش جاري و دل نوراني‌اش غرق در شور و شعف شد؛ لذا همراه با مسلم بن عوسجه، زيرکانه از محاصره کوفه گذشتند و به سوي کربلا رهسپار شدند. آن دو براي دوري از گزند لشکر عبيدالله و جاسوسان او، شب‌ها حرکت مي‌کردند و روزها به استراحت مي‌پرداختند، تا اينکه در پنجم يا ششم محرم به کاروان حسيني ملحق شدند.
حبيب از کمي سپاه و غربت امام خويش، بسيار آزرده خاطر و متأسف شد؛ لذا بلافاصله دست به‌کار شد و با اجازه حضرت، براي نجات عدهاي از مردم و جمع کردن اصحاب بيشتر براي امام، به سراغ گروهي از قبيله بني اسد رفت که در نزديکي کربلا زندگي مي‌کردند.
حبيب آن‌ها را جمع کرد و برايشان چنين سخنراني نمود:
اين پسر پيامبر شماست که عمر بن سعد با لشکري انبوه او را احاطه کرده است. هر چند او ياراني دارد که هر يک برتر از هزار مرد جنگي‌اند و هرگز تنهايش نگذارند؛ اما من مي‌خواهم شما را به راهي هدايت کنم که سعادت و شرف دنيا و آخرت در آن است. به خدا سوگند! اگر هر يک از شما به ياري‌اش بشتابيد و در راه خدا و در رکاب پسر پيامبر کشته شويد و شکيبايي کنيد، رسول خدا۶ در عليين همنشين و همدم شما خواهد بود.
حدود نود نفر حاضر به همراهي او و ياري امام حسين  ع شدند و شبانه به سوي کربلا شتافتند؛ اما يکي از جاسوسان عمر سعد که در ميان اين قبيله بود، خبر اين ماجرا را به عمر سعد داد. عمر سعد نيز «ازرق» را که فردي خونخوار بود، همراه با چهارصد نفر به مقابله ايشان فرستاد. جنگ سختي ميان آن‌ها در گرفت و تعدادي از قبيله بني اسد کشته شدند و بقيه هم گريختند. حبيب بن مظاهر; با زيرکي و هشياري توانست خود را به امام حسين  ع برساند و خبر اين ماجرا را به حضرت بدهد. حضرت بعد از شنيدن اين خبر، با گفتنِ «لا حول و لا قوة إلّا باللّه العلي العظيم»۱۱ رضايت خود به تقدير الهي را نشان دادند.
در روز تاسوعا، حبيب در کنار حضرت ابوالفضل  ع و در مواجهه با لشکر عمر سعد -لعنه الله- که قصد حمله داشتند، حاضر بود و با کمال جسارت و شهامت و دلسوزي، آن‌ها را چنين نصيحت کرد:
اي مردم! به خدا قسم! در روز قيامت نزد خداوند متعال بد گروهي?اند کساني که به استقبال فرزند پيامبر و خاندان اهل?بيت او و بندگاني از اهالي اين شهر آمده?اند تا آن‌ها را به قتل رسانند؛ در حالي که آن‌ها بندگاني عبادت‌پيشه، شب‌زنده?دار، سحرخيزند و بسيار به ياد خدايند.۱۲
حبيب بن مظاهر; در شب عاشورا
از حالات و عملکرد حبيب در شب عاشورا ماجراهايي نقل شده که همگي بيان‌گر بصيرت، ذکاوت، شجاعت و اخلاص بي‌نظير او هستند. راوي مي‌گويد:
در شب عاشورا ديدم اصحاب بر گرد حبيب بن مظاهر حلقه زده‏اند و او مى‏گويد:
«اى همراهان! براى چه منظورى به اينجا آمده‏ايد؟ خدا رحمتتان كند! سخنانتان را روشن و بى‌پرده بيان كنيد». گفتند: «آمده‏ايم تا [حسين   ع] غريب فاطمه۳ را يارى كنيم».
گفت: «چرا زنان خود را طلاق داده‏ايد؟»۱۳ گفتند: «براى يارى حسين  ع» گفت: «اگر صبح شد، چه مى‏كنيد؟»
گفتند: «فرمان، فرمان تو است. ما از فرمان تو سرپيچى نمى‏كنيم». گفت: «هنگامى كه صبح شد، نخستين كسى كه به ميدان مبارزه گام مى‏نهد، شما باشيد. ما پيش از بنى‌هاشم به ميدان مى‏رويم و تا خون در رگ يكى از ماست، نبايد بگذاريم حتّى يك نفر از آنان كشته شود. مبادا مردم بگويند آن‌ها سروران خود را پيش انداخته و خود از بذل جانشان دريغ ورزيدند». پس ياران شمشيرهايشان را به اهتزاز درآوردند و يك‌صدا گفتند: «ما همه با تو هم‌عقيده و تحت فرمان توايم».۱۴
اين عاشق دلداه اين‌چنين ديگران را براي فداکاري و ايثار براي اهل بيت پيامبر۶ تحريک و تشويق مي‌کند.
باز در شب عاشورا موقعي که حبيب بن مظاهر; از طريق هلال باخبر شد که حضرت زينب کبرا۳ نگران هستند که مبادا فردا اصحاب، امام حسين  ع
را تنها بگذارند، غيرتش به جوش آمد؛ لذا همه اصحاب را جمع کرد و با ايشان چنين گفت:
اي ياران مردانگي! اي شيران! چون شيران وحشي از آشيانه?هاي خود درآييد. سپس به بني?هاشم گفت: «به خيمه?هاي خويش بازگرديد[اميدوارم آسوده بخوابيد و] چشمانتان بيدار مباد». بعد از آن به اصحاب خود نظر کرد و آنچه از نافع شنيده بود، باز گفت. همگي گفتند: «به خدايي که بر ما منت نهاد تا در اين جايگاه قرار بگيريم، اگر انتظار فرمان حسين  ع نبود، اکنون با شتاب بر آنان حمله مي?کرديم تا نفس خويش را پاک و چشمان اهل بيت: را روشن سازيم. حبيب براي آنان از خداوند طلب خير کرد و گفت: «همراه من بياييد تا نزد بانوان حرم رويم و خاطرشان را آسوده سازيم». او خود به راه افتاد و ياران، او را همراهي کردند. حبيب به نزديک حرم اهل?بيت رسيد و فرياد زد: «اي حريم رسول خدا! اين شمشيرهاي جوانان و جوان‌مردان شماست که به غلاف نخواهد رفت، تا گردن بدخواه شما را بزند. اين نيزه?هاي پسران شماست که سوگند خورده‌اند تنها بر سين? افراد جداشده از دعوتتان فرو روند».
در اين هنگام، بانوان حرم، گريه‌کنان از خيمه?ها خارج شدند و گفتند: «اي پاکان! از دختران رسول خدا و ناموس اميرمؤمنان حمايت کنيد». در آن حال، همه منقلب و گريان شده بودند و گويي زمين هم با آن‌ها زار مي?گريست.۱۵
در آن جلسه شورانگيز اصحاب با امام حسين  ع در شب عاشورا و اعلان وفاداري آنان با امام خود، حضرت ضمن بشارت شهادت به آنان، جايگاهشان را در بهشت نشانشان دادند.
پس از آن بود که برخي از اصحاب – مانند حبيب که عمري براي رسيدن به رضايت و لقاي الهي کوشيده بودند- شور و شعف عرفاني خاصي يافتند؛ به‌طوري که برخلاف آرامش هميشگي، با ديگران شوخي و مزاح مي‌کردند. نقل شده است: حبيب بن مظاهر; با ديگران شوخي مي‌نمود که يکي از اصحاب به نام يزيد بن حصين به او خرده گرفت و گفت: «حبيب! حالا وقت شوخي کردن نيست» و حبيب که به شادي و شعف حقيقي رسيده بود، در پاسخ گفت:
براي شوخي و خنده، چه وقتي بهتر از اين ؟!
مگر‌نه اين است که بعد از اينکه اين طاغيان با شمشيرهايشان به ما حمله کردند؛ به ملاقات حورِالعينهاي بهشتي نائل مي‌شويم؟۱۶
اين است شادي حقيقي و پايداري که از عمق جان آدمي بر مي‌خيزد. شادي‌اي که حاصل موفقيت و پيروزي و نزديک شدن به هدف زندگي باشد، نه شادي‌هاي تصنعي و زودگذر و ملال‌آوري که بچه‌گانه و با محرک‌هاي خارجي پديد آيد.
نقش آفريني‌هاي پسر مظاهر در روز عاشورا
صبح روز عاشورا، حبيب به سبب شجاعت و تجربه بالاي جنگي و وجاهتي که ميان اصحاب داشت، از سوي امام حسين  ع به فرماندهي سمت چپ لشکر منصوب شد و تا ظهر در صحنه‌هاي گوناگون، امام خويش را ياري کرد و بازوي حمايت‌گر ايشان بود.
نقل شده است که حبيب به همراه امام حسين  ع بر بالين رفيق قديمي و صميمي خود، مسلم بن عوسجه آمد؛ آن‌گاه که او به جام شهادت بسيار نزديک شده بود و عاشقانه در مقابل محبوبش در خون خود غوطه‌ور بود. حبيب به مسلم بن عوسجه نگاه کرد و عمري رفاقت و همراهي را در نظر آورد و گفت:
«شهادت تو براي من سخت است. تو را به بهشت بشارت مي‌دهم». مسلم با صداي ضعيفي پاسخ داد: «خداوند، تو را به خير بشارت دهد» حبيب گفت: «اگر يقين نداشتم که پس از مدتي کوتاه، به تو ملحق خواهم شد، دوست داشتم به هرچه مي‌خواهي وصيت کني، تا به آن جامه عمل بپوشانم؛ آن‌چنان که تو شايسته آني». مسلم با دست، به مولاي خود اشاره کرد و گفت: «تو را به اين مرد سفارش مي‌کنم که آن‌قدر در برابر او بجنگي تا کشته شوي». حبيب گفت: «[با اجراي اين وصيتت] چشم تو را روشن خواهم کرد».۱  ع
در روز عاشورا موقعي که امام حسين خطبه مفصلي براي مردم کوفه خواندند و ايشان را هدايت‌گري کردند، حبيب بن مظاهر در کنار امام ايستاده بود و برخي از شبهه‌پراکني‌ها و مخالفت‌هاي دشمن را پاسخ مي‌گفت.۱۸
اما همان‌طور که سيد الشهداء  ع فرمودند، مال حرام، شکم‌هاي ايشان را پر کرده و بر گوش دل‌هايشان قفل زده بود؛ مي‌شنيدند، اما گويي اصلاً نمي‌شنوند. مي‌ديدند، اما نمي‌ديدند.
شهادت حبيب بن مظاهر;
در گيرودار جنگ، ابوثمامه صائدي که يکي از اصحاب امام حسين  ع بود، وقتي ديد وقت نماز ظهر فرا رسيده، نزد آن حضرت رفت و عرض کرد: «يا اباعبدالله! جانم به فدايت! سپاه دشمن به تو نزديک شده و به خدا سوگند من بايد پيش از تو کشته شوم؛ اما دوست دارم قبل از اينکه خداوند را ملاقات کنم، نمازي را که اکنون وقتش رسيده، با تو خوانده باش.».
حضرت سر به سوي آسمان بلند کردند و فرمودند: «نماز را به يادم آوردي؛ خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکران قرار دهد! آري؛ وقت نماز است». آن‌گاه فرمودند: «به دشمن بگوييد مهلتي بدهد، تا نماز بگزاريم». بعد از اعلان اين خبر به دشمن، حصين بن تميم از سپاه کوفه گفت: «نماز شما قبول نيست».
حبيب بن مظاهر در پاسخش گفت:
«گمان مي‌کني نماز از آل رسول خدا۶ پذيرفته نيست و نماز تو پذيرفته است، اي احمق نادان؟».
حصين بن تميم به حبيب حمله کرد و حبيب با ضربه‌اي، حصين را از اسب به زمين انداخت. ياران حصين به سوي او شتافتند و او را نجات دادند.
حبيب، اين پير عارف مجاهد، پيوسته بر آنان حمله کرد و چنين رجز خواند: «همانا من حبيب هستم و پدرم مظاهر است. شما، هم سلاحتان بهتر و هم تعدادتان بيشتر است؛ ولي ما با وفاتر و شکيباتر از شماييم و …».
حبيب در اين مبارزه دلاورانه، با وجود کهولت سن، عده‌زيادي از سپاه يزيد را کشت که برخي تعداد آن‌ها را ۶۲ نفر دانسته‌اند؛ تا اينکه او را محاصره کردند و «بديل بن صريم» با شمشير به او حمله کرد و ضربه اي به او زد. مردي از قبيله تميم نيز با نيزه بر او حمله‌ور شد. حبيب از اسب بر زمين افتاد و چون خواست از جا برخيزد، «حصين بن نمير» با شمشير ضربه‌اي ديگر به سر او زد و آن مرد تميمي، سر از تن حبيب جدا کرد. آن‌گاه سر حبيب را براي فخرفروشي و مباهات به اسب خود بست و ميان لشکر عمر سعد چرخيد؛ چرا که او دليري به نام حبيب را کشته بود.
امام بر بالين جنازه يار باوفاي خود، حبيب بن مظاهر آمدند.
حبيبي که در جنگ‌هاي متعدد براي پدر و برادر و ايشان جنگيده بود. حضرت بدن بي‌سرش را مشاهده کردند و غم حبيب، ايشان را در هم شکست.۱۹ شهادت حبيب بن مظاهر براي امام حسين  عبسيار گران آمد و دل مبارکشان را شکست و فرمودند: «از خدا انتظار دارم که حاميان و ياران مرا اجر دهد. اي حبيب! چه مرد برگزيده‌اي بودي که هر شب قرآن را ختم مي‌کردي».۲۰ پس از آن، امام مکرر اين آيه را تلاوت مي?فرمودند: «اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُوَن؛ ما از آن خداييم و به سوي او باز مي?گرديم».۲۱
و اين‌چنين جناب حبيب‌بن مظاهر; بعد از عمري علم‌آموزي، عبادت و مجاهدت، به فوز عظيم شهادت رسيد و در رکاب امام  ع و در برابر آن حضرت در ظهر عاشورا به سوي عالم قدس پرکشيد.
سلام و درود خدا بر او باد که با اين جان‌فشاني به حيات طيبه ابدي رسيد.
پي‌نوشت‌ها
۱٫ سوره قصص:۸۳٫
۲٫ إختيار معرفة الرجال، محمد بن عمرکشي، مشهد، اول، ۱۴۰۹ق، ص  ع۹٫
۳ . بحارالانوار، علامه مجلسى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، دوم، ۱۴۰۳ق، ج‏۴۴، ص۳۸  ع.
۴ . إرشاد، شيخ مفيد، قم، اول، ۱۴۱۳ق، ج‏۲، ص۸۵٫
۵ . مكاتيب الأئمة:، علي احمدى ميانجى، قم، اول، ۱۴۲۶ق، ج‏۳، ص۱۴۵؛ معالي السّبطين، ج۱، ص۳  ع۰٫
۶ . إرشاد، ج‏۲، ص۹۵٫
  ع. در تاريخ ‏طبري، داستاني با همين مضمون از واقعه عاشورا ذکر شده است که براي رعايت اختصار از ذکر آن خودداري مي‌کنيم (ر.ک: تاريخ طبري‏، بيروت، دارالتراث، دوم، ۱۳۸  عق، ج‏۵، ص۴۲۹).
۸ . مع الركب الحسيني، جمعى از نويسندگان‏، تحسين‏، قم‏، ۱۳۸۶ ش، ج‏۴، ص۱۵۸؛ إبصارالعين، السماوي، ص۱۰۴، دانشگاه شهيد محلاتى‏، قم‏، ۱۴۱۹ ق‏.
۹٫ ارشاد، ج‏۲، ص ۳  ع.
۱۰٫ مكاتيب الأئمة:، ج‏۳، ص ۱۴۵؛ معالي السّبطين، ج۱، ص۳  ع۰٫
۱۱٫ الفتوح، احمد بن اعثم كوفى، بيروت، دارالأضواء، اول، ۱۴۱۱ق، ج‏۵، ص۹۱٫
۱۲٫ وقعة الطفّ، ابومخنف كوفى، قم، سوم، ۱۴۱  عق، ص ۱۹۴٫
۱۳٫ به نظر مي‌رسد با توجه به جوابي که ايشان داده‌اند که علت طلاق دادنشان ياري امام حسين  ع بوده ، طلاق دادن زن‌ها واقعي و از روي اختلاف و کدورت نبوده بلکه از روي مصلحت بوده است. در مورد مصلحت طلاق دادن زن‌ها چند احتمال به ذهن مي‌رسد: شايد مي‌خواستند تعلق خاطر خود را قطع کنند تا مبادا به خاطر علاقه به خانواده در مسير ياري امام حسين  ع سست شوند. شايد از اسير شدن و اذيت شدن آن‌ها توسط حکومت پليد کوفه مي‌ترسيدند و لذا با پيش دستي اين فرصت را از دشمنان خود گرفته‌اند. شايد مي‌خواستند تا زنده هستند تکليف مهر و ارث زنان خود را معلوم کنند تا بعد از شهادتشان و پيش آمدن مباحث ارث اذيت نشوند و …
۱۴٫ موسوع? امام حسين  ع، گروهى از نويسندگان، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى، دفتر انتشارات كمك آموزشى، تهران، اول، ۱۳  ع۸ش، ج‏۳، ص ۱  ع  ع. ۱۵٫ مقتل الحسين مقرم، ص۲۱۸٫
۱۶٫ رجال‏كشي، ص   ع۹٫
۱  ع . اللهوف، سيد بن طاوس، تهران، اول، ۱۳۴۸ش، ص ۱۰  ع.
۱۸ . وقعة الطف، ص ۲۰۸؛ إرشاد، ج‏۲، ص۹۸٫
۱۹ . الكامل في التاريخ، ابن اثير، دار صادر، بيروت، ۱۳۸۵ق، ج‏۴،ص  ع۱؛ البداية و النهاية، ابن كثير دمشقى، بيروت، دار الفكر، ۱۴۰  عق، ج‏۸، ص۱۸۳٫
۲۰٫ بحارالانوار، ج‏۴۵، ص۲  ع؛ نفس المهموم، ص۲۴۶٫
۲۱٫ مقتل الحسين، عبد الرزاق مقرّم‏، مؤسسة الخرسان، بيروت،‏ ۱۴۲۶ ق، ص۳۰۱؛ موسوعة كربلاء، لبيب بيضون، مؤسسة الاعلمى‏، بيروت‏، ۱۴۲  ع ق‏، ج‏۲،ص۸۲٫

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*