شعر علم حقیقت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری ای به تو موجود کتاب وجود نام تو سرلوحه غیب و شهود ******** اسم تو از سرّ تو آمد پدید […]
شعر علم حقیقت
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
ای به تو موجود کتاب وجود نام تو سرلوحه غیب و شهود
********
اسم تو از سرّ تو آمد پدید شاهد آن سوره حشر و حدید
********
رخصتی ارهست بگویم به رمز نادره ای را به اشارات و غمز
********
از الف اول سر قدیم بسته زبانند مسیح و کلیم
********
علم حقیقت که شنیدی است این آنچه شنیدی و ندیدی است این
********
باء، نخستین اثر منجلی است نقطه آن حضرت حیدر علی است
********
چیستی ای باء که بردی سبق اول هر سوره ز اسماء حق
********
چیستی ای باء که اسم عظیم در تو نهان است چو علم و علیم
********
قادر فرد ازلی، لم یزل برده تو را تا ملکوت علل
********
چیستی ای باء به غیب و شهود حلقه وصلی شده ای در وجود
********
جنبه خلقی تو بی عد و حد یافته از غیب تو دائم مدد
********
در دل هر ذره عیان آمدی مصدر هر سود و زیان آمدی
********
جلوه کن ای نقطه اصل و اصیل تا که بگویم ز کثیرت قلیل
********
گفت مرا پیر خرد در خفا جامد و بی جان منگر نقطه را
********
هیمنه ای هست ورا چون ملک رشته ای از غیب به سوی فلک
********
قالب و لفظ و جسدش در عیان روح و کمال و دل و عقلش نهان
********
هست و را بال فراز و فرود هر که بیابد زمن او را درود
********
دیدن روحش نه به چشم سر است ماضی و مستقبل او مصدر است
********
سبعة سیاره و آن نه رواق گویم و نبود ز من الا بلاغ
********
لیک پراکنده به گفتار من کاش نگردد قلمم دار من
********
عالم غیب است و همین یک قلم گر نزنی بر سر نونش علم
این مطلب بدون برچسب می باشد.